سال سیب زمینی را خوش است

 

باور کنید که خیلی سوژه برای نوشتن در ذهنم بود. از سفر پوتین به ایران گرفته تا حرفهای بوش در مورد جنگ سوم جهانی و پاسخ سپاهی ها که آی ای مزدوران! در لحظه اول تجاوز ۱۱ هزار راکت بهتون می زنیم... و یا اینکه عزت ا... انتظامی و آیت ا... سیستانی هر دو همزمان از فقر گفتن و یا اینکه سیاست از نوع پاکستانی اش می تونه در یک لحظه جون ۱۲۰ تا آدم رو بگیره و...

اما تا فهمیدم که فائو سال ۲۰۰۸ رو سال سیب زمینی اعلام کرده خیالم راحت شد. آخی... دیگه هیچ دغدغه ای ندارم!

فقط یه پیشنهاد به رئیس جمهور: شما که پیشنهاد نابی به غربی ها دادی که اگه دلتون برای یهودی ها می سوزه خب از سرزمین خودتون بهشون زمین بدین تا کشور بسازن خب به این روسها چرا نگفتی بنابر قرار داد ۱۹۲۱ و ۱۹۴۰ پنجاه درصد خزر مال ایرانی ها و پنجاه درصد دیگه مال شوروی بوده. حالا اگه شما (روسها یا همون شوروی سابق) تجزیه شدین به ما چه؟ چرا از ۵۰ درصد خودتون بخشش نمی کنین و از ما مایه می ذارین؟...

اما این ها رو هم بی خیال. سال سیب زمینی رو خوش است...

 

من؟ ... من!

 

من سنگ نمی زنم

چراکه سنگ را باور ندارم

میزان شدن سنگ را باور ندارم

نیمه تن نیمه جانی را به بازی سنگ ها فراخواندن...

دردناک است

آری

دردناک...

شاید آن هنگام که سنگ زدن شیطان را سنتی الهی دریافتیم

                      و تجسد شیطان را در دستگاه های تبلیغی مان جار زدیم

باید به این فکر می افتادیم که چرا آن زن فریبکار همان شیطان نباشد؟!

ما او را سنگ زدیم اما

اما داستان شیطان و فریب پایان نیافت

چون سنگ میزان نبود

چون سنگ هم ما را باور نکرد...

نقد ایدئولوژیک در ساحت سینما

 

 

1-     محمد قوچانی در شماره اخیر «شهروند» به نقد غیر منصفانه ای از مخملباف دست زده که هرچه تلاش کردم تا گوهری در آن نوشته دریابم، نتوانستم. نقد ایدئولوژیک قوچانی که بیرحمانه گذار مخملباف از ایدئولوژی به انسان گرایی را نفی کرده و آن را به بن بست فکری این فیلمساز برجسته تقلیل داده، بیشتر به بیانیه ای سیاسی می ماند تا نقدی منصفانه. به عقیده من قوچانی برای زیر سوال بردن برخی تفکرات روشنفکری معاصر به ناشیانه ترین وضع مخملباف را هدف تازیانه های شعارگونه خود قرار داده. توصیه من به قوچانی ( که الگوی من در روزنامه نگاری است ) اینست که کمی بیشتر فیلم ببیند و کمتر شعار بدهد و به خاطر نفی چپ گرایی، به هر شیوه ای ( حتی تفتیش عقاید ) متوسل نشود.

2-     دیشب جهاد دانشگاهی از مسعود فراستخواه دعوت کرده بود تا در باب سنت های دینی سخن گوید. جلسه ای آکادمیک بود و جالب. فراستخواه در این جلسه گفت که از پروژه آزاد سازی دین در مقابل دین دولتی یا دین خصوصی (شخصی) دفاع می کند. وی در عین حال تاکید کرد که این آزادسازی دین و حضور دموکراتیک اش در عرصه عمومی، تابع اصلاحات اقتصادی است.

3-     شب بیست و یکم ماه رمضان هم علی طهماسبی در رابطه با نسبت دین و اخلاق سخن گفت و به این نتیجه رسید که چون جامعه دچار فروپاشی اعتقادی شده، شاهد شدت گرفتن هنجارشکنی های اخلاقی هستیم. طهماسبی تاکید کرد که در جامعه ایران هیچ گاه «اخلاق» شکل نگرفته که فروپاشی اخلاقی را که امروز عده ای شعارش را می دهند، روی دهد! طهماسبی همچنین گفت که وقتی «احکام» جای «اخلاق» را می گیرد و رابطه انسان با خدا جانشین رابطه انسان با انسان می شود، تجاوزها و حرمت شکنی ها و... به دنبال شکسته شدن هیبت آن احکام، گریزناپذیر می شود.

4-     شب احیاء نوزدهم هم ناطق نوری در تهران سخنرانی کرد. او نسبت به رواج خرافه پرستی هشدار داد، از سوء استفاده از امام دوازدهم گفت و... انگار که حالا هواداران سابق برخی خرافات هم از این آفت لطمه خوردن. به قول معروف، پلی که لق باشه، همیشه و برای همه لقه!

5-     راستی، نظرتون در مورد مبتذل بودن شعر پریای احمد شاملو چیه؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!

چقدر همه چی زود می گذره

 

 

حوصله نداشتن، فعل غریبیه. با اون می شه همه تنبلی ها رو توجیه کرد. می شه از زیر هر جواب سوال دادنی در رفت و در عین بی پاسخ گذاشتن سوال ها، شخص طرف مقابل رو مجاب کرد که به جواب سوالش رسیده!

راستی تا حالا فکر کردین که حوصله چیه که حوصله نداشتن اینقدر کار راه اندازه؟

به نظر من که اصلا «حوصله» اصالت نداره بلکه «حوصله نداشتن» خودش دارای بار مفهومیه!

البته اگه بخوایم علمی نگاه کنیم، حوصله با واژه هایی مثل حاصل، محصول و... هم ریشه است. اما خودش یعنی چی، نمی دونم.

به هرحال به نظرم این روزها خیلی زود داره می گذره. برای خودم خیلی متاسفم، چون احساس می کنم تو شرایطی بزرگ شدم که اصلا آموزش ندیدم برای روزهای زودگذر باید چی کار کنم که از زندگی جا نمونم. من و خیلی از هم سن و سال هام دوران کودکی مون رو در شرایطی طی کردیم که تحولات زندگی هر 5 سال یا حتی 10 سال یکبار رخ می داد. اما حالا همه چی فرق کرده. « سرعت » یعنی زندگی، یعنی ارزش و یعنی...

عیب نداره اما، من که برای فرار از این « سرعت » کلید واژه خوبی پیدا کردم. آره، حوصله ندارم. همین! دیدید چطوری می شه زندگی شبه مدرن و سرعت مدار رو دور زد؟