باده نوشیده شده پنهانی...
مرز در عقل و جنون باریك است
كفر و ایمان چه به هم نزدیك است
عشق هم در دل ما سردرگم
مثل حیرانی و بهت مردم
گیسویت تعزیتی از رویا
شب طولانی خون تا فردا
خون چرا در رگ من زنجیر است
زخم من تشنه تر از شمشیر است
مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی
عشق تو پشت جنون محو شده
هوشیاریست نگو سهو شده
من ورسوایی این بار گناه
تو تنهایی و چشم سیاه
از من تازه مسلمان بگذر
بگذر از سر پیمان بگذر
میل دیوانه به دین عشق تو شد
جاده شك به یقین عشق تو شد
مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی
+ نوشته شده در سه شنبه پانزدهم آذر ۱۳۹۰ ساعت 13:40 توسط مصطفی
|