سركوب اندوه فرجامين

گورستان، نقشي غيرقابل انكار در زيست امروز ما دارد. گورستان تنها يك مكان نيست بلكه يادآور يك واقعيت انكارناپذير در زندگي روزمره انسان‌هايي است كه هريك به گونه اي تلاش مي‌كنند تا آن را به فراموشي سپرده و فرجام زيست در دنياي مادي را از خاطر ببرند. به اين ترتيب، قبرستان‌ها امروزه تنها محل تجمعي از قبرها كه پيكر گذشتگان در آن‌ها مدفون شده، نيستند بلكه نمادي يادآورنده هستند كه شايد درك آن‌ها بتواند به ادامه زندگي كمك كند.

با اين وجود به علت همان نقش يادآورندگي گورستان‌ها، اين اماكن براي شهرونداني كه ترجيح مي‌دهند «زندگي» را غنيمت شمرده و از مفهومي به نام مرگ فرار كنند، بسي ملال آور است. اگرچه همه مي‌دانند كه «مرگ» واقعيتي طبيعي است، اما گويي پذيرش اين واقعيت براي شخص، غيرقابل تحمل است. اين عدم تحمل مفهوم مرگ آنگاه بيشتر نمود مي‌يابد كه بدانيم از نيمه قرن بيستم و با رواج تفكرات پوزيتيويستي (روش‌هاي تجربي اثبات‌گرايانه)، انسان عادت كرده است تا صدق گزاره ها را تنها با تكيه بر اصل تجربه اثبات كند و از آنجا كه هيچ تجربه اي براي مرگ وجود ندارد (مرگ من و نه مرگ ديگري)، معناي «مرگ خود» غيرقابل درك مي شود. يعني چون شخص از مرگ خويشتن هيچ تجربه و يا خاطره‌اي ندارد، ناخودآگاه مي‌پندارد كه هيچ‌گاه مرگ به سراغ او نمي‌آيد و تنها در مورد «ديگري» معنا دارد. همين پندار فرافكنانه است كه ناگزير، فرد را از گورستان دورتر و دورتر كرده و در همين حال تحمل بار سنگين واقعيت نهفته در اين مكان را براي او آسان‌تر مي‌كند.

با اين وجود نبايد ترديد داشت كه انسان براي دريافت معناي زندگي، چاره‌اي جز پذيرش معناي مرگ ندارد. اين فرجامي است كه هرچند فراموش شدني است اما متوقف نخواهد شد و «گورستان» مكان محتومي براي همه آن‌هايي است كه پا به جهان مادي نهاده‌اند. پس از يك‌سو انسان براي برقراري ارتباط بهتر با هستي نيازمند به يادآوردن مرگ و رخت بربستن از جهان است و از سوي ديگر، تحمل به يادآوردن ضرورت اين تجربه براي خود را ندارد. در چنين شرايطي اين سئوال طرح مي‌شود كه راه آشتي دادن بشر با مفهومي به نام مرگ چيست؟ در اين راستا راهكارهاي مختلفي انديشيده شده است. طرح موضوع زندگي پس از مرگ تاحد زيادي توانسته است ميان زندگي مادي و مفهوم مرگ ارتباط برقرار سازد. با اين حال هنوز سلسله عواملي فرهنگي باعث شده‌اند تا انسان با معناي مرگ احساس بيگانگي كند و در نتيجه با فرار از گورستان، قدرت مواجهه مستقيم با اين معنا را نداشته باشد و با معطوف كردن مفهوم «گور» براي ديگران، خود را مبرا از اين سرنوشت محتوم تصور كند.

بنابراين براي گذار از چنين وضعيتي كه شايد بتوان نام آن را «سركوب اندوه فرجامين» دانست، ناچار به آشتي دادن ميان «انسان» و «گورستان» هستيم تا شايد از اين راه، انسان بار ديگر بتواند «مرگ» را فهميده و متناسب با اين واقعيت، براي زندگي خود برنامه‌ريزي كند. سركوب غريزه اندوه و نگراني از «نيستي»، با توسل به انواع پندارها و فرار از نمادهايي چون گورستان كه انسان را به ياد مرگ مي‌اندازد، باعث مي‌گردد كه انسان دچار «ترس» شود. ترس و ناامني دروني؛ چراكه مفهوم ناشناخته‌اي به نام مرگ تا پيش از مواجهه صريح و بي پرده انسان با آن مدام انسان را در اين تعليق ناخودآگاه و در نتيجه «ترس» نگاه خواهد داشت. بنابراين براي گذار از اين وحشت، نيازمند ارتباطي منطقي و واقعي‌تر با مرگ هستيم. اما از آنجا كه مرگ، مفهومي انتزاعي و همانطور كه شرح آن رفت، غيرملموس است، ناچار از ارتباط با نمادهايي هستيم كه مي‌توانند ميان زيست دنيوي و مرگ به عنوان فرجام زندگي مادي ارتباط برقرار كنند. يكي از اصلي‌ترين اين نمادها «گورستان» است. با اين حال همان‌طور كه «ميشل ‌فوكو» از انديشمندان پست مدرن نيز اشاره كرده، انسان مدرن در عصر جديد تمام تلاش خود را معطوف به بيرون راندن اقليت‌ها از شهرها كرده و به اين ترتيب گورستان‌ها (محل تجمع اقليتي به نام مردگان)، بيمارستان‌ها (محل استقرار اقليتي به نام بيماران)، تيمارستان‌ها (محل زيست اقليتي تحت عنوان ديوانگان) و... را به خارج از شهر منتقل ساخته است. انسان مدرن درواقع با اين كار تلاش مي‌كند تا خاطره مرگ را از اذهان پاك كند.

با اين وجود همانطور كه شرح آن رفت، همين انسان ناگزير از بازگشت به آن نمادهاي محذوف است و به همين دليل بايد تدابيري ويژه براي آشتي دادن انسان با گورستان‌ها انديشيد. حذف عنصر ترس از مواجهه انسان با قبرستان در فيلم‌هاي سينمايي، رسانه ها و... همچنين رسيدگي و ساماندهي وضعيت غمبار و اندوهناك گورستان‌ها راهكارهايي براي اين آشتي دادن است. به همين سبب بايد تلاش شود تا به ويژه براي كودكاني كه هنوز درك متعيني از معناي مرگ و گورستان ندارند، قبرستان‌ها به محيط‌هايي به نشاط تبديل شوند تا از اين طريق انسان و مرگ نيز آشتي كنند. اگر اين رويكرد با هدف زيباسازي و تلطيف محيط گورستان‌هاي شهر از همين اكنون پي گرفته شود، نسل آينده مي تواند ارتباط واقعي‌تري با مرگ برقرار كرده و ناامني دروني كمتري به واسطه عدم شناخت مرگ احساس كند.

براين اساس بايد بار ديگر يادآوري كرد كه انسان، در درون خود به دنبال چگونگي فرجام زندگي خويش است. حذف گورستان‌ها، ياد نكردن از مردگان و فراموشي مرگ نيز اين جستجوي انساني را از بين نمي برد. بنابراين حذف واقعيتي به نام مرگ از زندگي، نتيجه اي جز وحشت از آينده‌اي ناگزير نخواهد داشت و به همين سبب تنها در پرتو احساس يگانگي كردن با مرگ از طريق زيباسازي گورستان‌هاست كه مي‌توان بر اين ترس تاريخي غلبه كرد و اين، راهكاري است كه مي تواند در شهرها پياده شود.